فـقـط می خندی تا دیگران ، غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد !
وقتی دلت خسته شــد ، دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند ...
فـقـط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای !
وقتی دلت خسته شــد ، دیگر هیچ چیز آرامت نمی کند به جز دل بریدن و رفتن ...
می خواهی بروی ؟! پس بی بهانه برو ! بیدار نکن خاطره های خواب آلوده را ...
صدایت همان صدا ، نگاهت نـاتـنی و دستهایت سرد است ، و من می دانم :
محبت ساختگیـت ،عشق دروغینت و چشمان پر فریبت ، آخر روزی گرفتارت خواهند ساخت ...
هرگز گمان مکن که : به سان راهها بر گامهایت پهن می شوم ،
و التماست میکنم که برگردی تا چشمانم را سایبان شوی !
نمی گویم تو کوه سرفرازی ، نمی گویم درمانم در دستان توست ،
نمی گویم که چشمانم بعد از تو هرگز عاشق نخواهند شد !
نمی گویم که قلبم به تو محتاج است ،
نمی گویم که بی تو زندگی سراب است ،
که نفسهایم بی تو به شماره خواهند افتاد ...
نه محبت پول خردیـست در دستان تو ،
و نه من گدایی هستـم دست گشوده فرا روی تو !
نه ، نه عزیزم ، این ممکن نیست ! چون وقارم همانند قلبم شکستـنی نیست ...
می خواهی بروی ؟ این راه ، این هم تو ! ولی حالا که می روی ،
بدان : هر گاه خواستی برگردی ، بسترت بالشی خاردار خواهد بود ،
و پیشوازت چشمانیست که دیگر هیچگاه گرمای نگاهشان را حس نخواهی کرد ...
می خواهی بروی ؟ پس نه حرفی بزن و نه چیزی بگو ، دیگر حتی نگاهـم هم نکن !
نیست شو چون غریبه ها در مه و دود ...
دلبستـه چه چیزی بودی ، که نـتوانستی بگویی ؟!
و اکنون در پی دیدن هزاران عیب منی !
می خواهی بروی ، بی بهانه برو ...
نه نیاز به دعایت دارم ، و نه انتظار نگاهی به وداع ...
کمی شراب، التهاب دل را فرو می نشاند ،
و تاریکی شب آن را می پوشاند .
من اینک رها شده ام ، با زندگی آسوده ...
خوابی سنگین خواهم کرد ! تا سپیده دمان با بانگ خود ،
شادی را برایم به ارمغان آورد ...
جدایی از تو هدیه ایـسـت، و فراموشی تو نعمتی !
اما عزیز من ،
آیا کس دیگر صلیبی را که من بر زمین نـهـادم، بر دوش خواهد کشـیــد ...؟
8606 بازدید
11 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
21 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian